شعری که مشفق در وصف حضرت معصومه سرود
بر آر از
آستین معرفت دست دعا اینجا
به آئین دگر بر آستان کبریا، اینجا
به چشم دل نظر کن بر حریم دختر موسى
که جان را مى دهد آیینه لطفش جلا، اینجا
مجو از خیل بیدر دان دواى درد بى درمان
اگردرمان دردخویش مى خواهى،بیا اینجا
صداى قدسیان بشنو که مى آید به گوش جان
که دردت را دوا اینجا، که رنجت را شفا اینجا
بریز اشک نیازى در نمازستان بى خویشى
بر آر ز سوز سینه درد آشنا اینجا
حریم یثرب و بطحاست گوئى مرقد پاکش
که نور آذین بود چون ساحت اُمُّ القُرا اینجا
فضاى قدس، معراج حقیقت، بزم اَوْ اَدنى
شب اَسرى، فروغ جاودان مصطفى اینجا
بنامْ ایزد، که خاک پاک او بوى نجف دارد
که از او مى تراود عطر ِ جان ِ مرتضى اینجا
ترا پرواز خواهد داد تااوج خدا جوئى
ز بام آشنائى، زاده خیر النّسا اینجا
برآى از ظلمت هستى، که خضرآمد به سرمستى
به بوى چشمه سار زندگى بخش ِ بقا اینجا
منم "مشفق" غبارى دامن افشان در هواى او
که مى جویم رضاى او به تسلیم و رضا اینجا