به یک بلیط رفت، بدون برگشت
به مقصد کربلا نیازمندیم
ای صاحب دست کربلا! که دستت در کار است به دل ما هم نگاهی بینداز
و خودت لایقش کن
از دست ما که کاری ساخته نیست
منتظر عنایتتیم آقا
مولا جان، یا اباعبدالله
قربان این نهضت حماسی و انقلابی ات
که عده ای هنوز هم که هنوز است یا نمی فهمند یا خود را به نفهمی می زنند
و سعی در تحریف دارند و همه اش می خواهند فهم غلط اَندر غلط خود را تحمیل این ملت کنند(!)
خدا این سید و مولای ما را حفظ کند که همیشه چراغ راه است تا عده ای دچار غفلت نشوند
و پیرو اینان نگردند!!
مولا جان می بینی چه می کنند، چگونه عزت این ملت را بر باد می دهند به بهانه های واهی!
دم محرم تو یک عده بی سواد(!) به دنبال اجرایی کردن نقشه های شوم خود هستند و می گویند که آیا در تاریخ ندیدید که حسین نیز چنین کرد؟؟؟!!!
یا ابا عبدالله، دل مولا و رهبر ما آزرده است
کمک مان کن که التیام بخش زخم دل هایش باشیم و خواسته هایش را اجرایی کنیم
خدایا به حرمت خون اباعبدالله الحسین و اولاد و اصحابش، توفیق انجام کارهای بزرگ به ما عنایت بفرما
خدایا
همه از تو می خواهند
آنها را از تاریکی به نور ببری
ولی من از تو می خواهم
از نور مرا به تاریکی ها ببری
چرا که می بینم
چراغ ها را خاموش کرده اند
و این یعنی شروع شده است
روضه حسین.
einlam.ir
در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود.
سید مرتضی آوینی
بعثی ها همیشه سعی می کردند سربازها ودرجه دارهایی را به اردوگاه ها بیاورند که از ما کینه داشته باشند و نتوانیم باهاشون ارتباط برقرار کنیم. یکی از نگهبانها اسمش کاظم بود شیعه بود یک برادرش توی جبهه کشته شده بود ودو تای دیگر هم توی ایران اسیر بودند. روزی که حاج آقای ابوترابی را آوردند اردوگاه، کاظم با بی رحمی آقای ابوترابی را شکنجه کرد، بچه ها پشت پنجره ها ایستاده بودند و بلند بلند گریه می کردند، سر تا پای حاجی غرق خون شده بود. بعد از آن روز هر وقت کاظم از جلوی حاج آقا رد می شد، حاجی بلند می شد و به او سلام می کرد، کاظم هم سعی می کرد مدام از جلوی حاجی رد شود. چند ماهی گذشت یک روز حاج آقا رفت لباس هایش را بشوید کاظم هم دنبالش رفت، کنارش ایستاد و شروع کرد به شستن دست هایش و با حاج آقا صحبت کرد، چند روز بعد باز هم این کار را کرد. یک روز وقتی کاظم کارش با حاج آقا تمام شد رفتیم پیش حاجی گفتیم: چی میگه؟ گفت :کی؟ گفتیم: کاظم دیگه، مثل اینکه دست بردار نیست. گفت : کاظم هم بنده خداست دیگه اصرار کردیم، گفت : کاظم شیعه است می آید سوال های شرعیش را می پرسد. روزی که داشتند حاج آقا را از اردوگاه می بردند کاظم خیلی ناراحت بود و گریه می کرد. حاج آقا که سوار شد؛ کاظم رفت طرف فرمانده و چیزی به او گفت. از فرمانده اش خواسته بود تا به بهانه جلوگیری از فرار حاجی همراه حاج آقا برود ولی در اصل برای اینکه یک روز دیگر با او باشد این درخواست را کرده بود. بعدها بازهم حاج آقا رادیدیم، اما هیچ وقت نگفت بین آنها چه گذشت و کاظم چرا این قدر عوض شده بود.
حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی
امام خامنه ای در دیدار با رئیس و مسئولان دستگاه قضایی به مناسبت هفته قوه قضائیه در تیرماه امسال با ابراز تاسف از شمار بالای طلاق و طلاق توافقی در کشور فرمودند:
در ازدواج یک پیوندی اتفاق افتاده نباید بگذاریم این پیوند گسسته شود. بنده یکی از غصه هایم همین افراد مجرد اند و یکی از دعاهایی که همیشه می کنم، دعا برای اینهاست که خداوند راه علاجی برای اینها پیدا کند.
روزی دو نفر، یکى شیعه و دیگرى اهل سنت، در خانه اى با هم زندگی مى کردند.
یک روز برادر اهل سنت به سفر رفت و در راه بود که برادر شیعه زنگ زد به او و گفت: "سریع برگرد خونه که کار بسیار بسیار واجبى دارم".
اهل سنت گفت: الان تو راهم نمى شه".
شیعه اصرار کرد و اهل سنت باز قبول نمی کرد.
آخر آنقدر اصرار کرد که اهل سنت قبول کرد که برگردد.
وقتی برگشت گفت: کار مهمت چى بود؟"
شیعه گفت: هیچى؛ فقط خواستم بگم دوستت دارم، و تو دوست منى. همین".
اهل سنت عصبانی شد و گفت: این همه راه منو کشوندى که همینو بگى؟ مگه آزار دارى؟"
شیعه گفت: این همون حرفیست که شما در مورد پیغمبر می زنید. می گویید پیامبر(ص) این همه مردمو معطل کرده، وقتی به غدیر خم می رسه دستور توقف می ده، می گه اونایی که جلو افتادن بگین برگردند و صبر می کنیم اونایی که نرسیدن برسن. می گن آنقدر هوا گرم بوده که مردم زیر شکم شتر پناه می بردند و عبا روی سرشون می انداختند. تعدادشون 120هزار نفر بوده
آن وقت پیغمبر این همه آدم رو معطل کنه بگه على فقط دوست منه؟
اگر برای برآورده شدن حاجت هم صلوات میفرستیم، خوب است حاجتمان را در پیشگاه حضرت ولی عصر سلاماللهعلیه این قرار دهیم:
آقا من هزار صلوات میفرستم تا شما از خدا بخواهید معرفت مرا به شما زیاد کند!
اگر مزد میخواهیم اینگونه مزد بخواهیم. لذتها و رنجهای دنیا میگذرند، اما این معرفت و محبت است که در عمق دل ما تا ابد باقی میماند و باعث میشود انسان در عالم آخرت هم با ائمه اطهار علیهمالسلام محشور باشد. این کجا و آن کجا؟!
باید همتمان را بلندتر کنیم و اگر حاجت هم میخواهیم بیشتر روی حاجتهای معنوی تکیه کنیم.